وبلاگ امام هشتم

اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى عَلِیِّ بْنِ مُوسَى الرِّضَا الْمُرْتَضَى

وبلاگ امام هشتم

اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى عَلِیِّ بْنِ مُوسَى الرِّضَا الْمُرْتَضَى

توسعه اقتصادی از منظر امام رضا(ع)

در نگرش به مسایل اقتصادی از زاویه تعالیم دینی، چند نکته حایز اهمیت است:

1- نخست باید این دیدگاه را پذیرفت که دنیا و آخرت با یکدیگر پیوند استوار دارند، آخرت بدون دنیا و امکانات مناسب این جهانی سامان درست نمی یابد و دنیای آباد زمینه ساز سعادت و رشد و هدایت است، مظاهر طبیعت و رفاه در زندگی از نعمتهای الهی اند و می توانند تعالی بخش واقع شوند، و کار و تلاش دنیایی با انگیزه و هدف درست می تواند کار آخرتی به شمار آید.
در برابر این نگرش، می توان دیدگاه تضاد دنیا با آخرت را مد نظر قرار داد که براساس آن کار دنیایی و رفاه در زندگی چون صیاد انسان را در بند می کشد، خوی دنیا به گونه ای است که با توجیهات خرد پسندانه و بسیار موذیانه و ناملموس آدمی را به وادی انحراف سوق می دهد و به مرز بی دینی می رساند و گاه به ضدیت با دین بر می انگیزاند، و این روند چنان است که کمتر انسان زیرکی از دام آن می رهد. 

  با گرفتاریهای دنیا و اشتغال به سامان و غرق شدن در زندگی این جهانی و سعی و کوشش برای رشد اقتصادی و سرمایه اندوزی و دستیابی به رفاه برتر و امکانات آسایش بخش تر، حیوانیت انسان به کام می رسد، و این تکاپویی است در سطح حیوانی انسان که سرانجامی جز مرگ حیوانی و مردار شدن درپی ندارد.
در این تلاش، هیچ حقیقتی از حقایق ماورایی و معنوی، کشف نمی گردد، و وجود واقعی انسان ناپیدا می ماند و با سپری شدن روزگار جوانی و پایان یافتن لذتها و یا ابتلا به بیماریهای ناعلاج و نزدیک شدن به مرگ، حسرت و ندامت رخ می نماید و انسان با همه وجود حس می کند که در پوچی سیر کرده و ثمره آن نیستی است، مضطرب و درمانده می شود و هراس از جدا شدن از آنچه در دنیا فراهم آورده برایش بسی سخت و رنج آور می گردد، به گونه ای که شخص زندگی دوزخی را - در همین جهان- در خود می یابد.
چکیده سخن در این زمینه این است که دنیا و آخرت درست در نقطه مقابل بر سر دو طیف قرار دارند، هر اندازه انسان به دنیا و مظاهر زندگی مادی روی آورد، به همان نسبت از آخرت به دور می افتد و به عکس،کسی از این آسیب مصون می ماند که در دنیا به اندک بسنده کند و همه توان خود را برای کشف حقیقت وجودی اش با عبادتها و ریاضتها و مبارزه با نفس به کار برد و بینایی دل پیدا کند و حقایق امور را آن گونه که هست دریابد و به اصطلاح چشم بصیرت و دیده دل او باز شود.
تا انسان به این مرحله نرسد و لذتهای واقعی و سیری ناپذیر این وادی را نچشد و خوی مادی اش را نکشد و به معنویت و قدرت بی انتهای نفس مطمئنه دست نیابد و با نزدیک شدن به مرگ بر شور و شوق و شادابی اش افزوده نشود و مرگ را پایان آلام این دنیایی خود نداند و در یک کلمه به مرحله یقین نرسد، جز گوشت و استخوان و پوستی نخواهد بود، و مراتب این نوزاد نارس به میزان گرایش و کشش دنیوی او متفاوت می گردد؛ و در واقع در بطن دنیا یا کودک وجود آدمی می میرد و یا مراتبی از نقص در او پدید می آید و یا کامل و تام و با دارا شدن همه ظرفیتها وارد جهان آخرت می گردد.
باری، بسیار طبیعی است که با کار دنیا و پرداختن به اقتصاد و مسایل زندگی، این معنویت هرگز به دست نمی آید؛ زیرا ابزار رسیدن به آن چیز دیگر است، و هر چه جز آن به زبان آید، جز خود فریبی و وسوسه های شیطانی و خود اقناعی و تغافل نمی باشد.
2- نکته دیگر یا اصل دوم، با مسأله جبر و تفویض در ارتباط است که دشواریهای پیچیده خود را دارد. فقر و غنا و سیه روزی و خوشبختی، آسایش و سختی،... و دیگر امور جهان را می توان به دو گونه نگریست:
دیدگاه اول، اختیار است که همه مسؤولیتها در آن متوجه انسان می شود، فقیر از آن جهت درد نداری می چشد که راه نیک بختی را نمی داند، شناخت عقیدتی و ذهنی درست ندارد، تنبلی می ورزد و کم همت است، نابخردانه میدان جهان را به دیگران وا می گذارد و سختی مبارزه و ریسک در کارها را به جان نمی خرد، به داشته ها بسنده می کند و به دور دستها نمی اندیشد و برای دستیابی به زندگی بهتر و آسایش مطلوب فرصتهای مناسب را از کف می دهد و آن گونه که باید نمی کوشد و درصدد تغییر وضعیت خود بر نمی آید. عکس این حالت درباره ثروتمند صادق است که با هوش و ذکاوت و زحمت سرمایه اولیه را به چنگ می آورد و سیر صعودی رشد مادی او آغاز می گردد، در سطح بالاتر، این امر میان شهری با شهر دیگر و کشوری با کشور دیگر و قاره ای با قاره دیگر و... با نوساناتی مطرح است.
در مقابل این نگرش دیدگاهی بسیار ظریف است که در آن آدمیان لعبتگانی بیش نیستند، و امور نه تنها این عالم که جهان هستی براساس مصلحتهای خلل ناپذیر و فرآیندی بسیار پیچیده رقم می خورد، و نه تنها فقر و غنا که بسیاری از مسایل دیگر از حکمتی پر رمز و راز برخوردارند و امور عالم، از نعمتهای طبیعی گرفته تا استعدادهای عقلانی و علمی و بدنی و حتی عمر، از پیش تعیین شده اند و هیچ کس در این جهان کاره ای نیست چه رسد به اینکه تصمیم گیرنده باشد!
از این رو، شقاوت و سعادت در آخر کار و در تولد آن جهانی معلوم می گردد، و ارزیابی براساس معیارهای ظاهری این دنیایی بسیار گول زننده و نادرست می باشد، ثروت بی کران شخص و یا توسعه و پیشرفت به اسباب بازی ای می ماند که انسان در دست کودکی دهد تا او را بیازماید و فقر نیز چنین است، مدیریت و مسؤولیت ها و دیگر توانمندیها همه ابزارهای آزمایش اند، همه چیز به خواست خدا انجام می گیرد و ادامه یا پایان می یابد، هر نوع تلاش برای تغییر سرنوشت، کاری عبث است و در این راستا، مهم درخواست خیر و صلاح و رضا به آن می باشد.
در این میان دیدگاه بینابینی نیز وجود دارد که توازنی از تلفیق این دو دیدگاه است و سخن درباره آن مجال جداگانه ای می طلبد.
3- نکته سوم که با بحثهای پیشین بی ارتباط نیست، این سؤال است که آیا آموزه های قرآنی و حدیثی از واقعیتهای اقتصادی خبر می دهند یا حکم ارشادی محض اند؛ و اینکه نظر معصوم- به عنوان شارع- آیا قانونی فرا زمانی است که در هر زمان عمل و اجرا شود ثمر می دهد و به سعادت انسانها می انجامد یا معصوم به عنوان فردی از آدمیان- در این ساحت- مطرح است که سخن او در مقطع زمانی خاص و براساس شرایط ویژه بیان شده، و پیامدهای آن چندان مدنظر نبوده است.
4- نکته شایان اهمیت دیگر صحت سند یا وثوق به صدور سخن از معصوم است، زمانی می توان بر سخنی تأکید کرد و آن را به عنوان قانون و رهنمود سعادت بخش پذیرفت که نسبت به صحت آن یقین و اطمینان حاصل شود وگرنه ممکن است برداشت ها از آن به انحراف و خلاف منجر شود؛ و این خود کار دشواری است، به ویژه آنجا که سخنان متناقض و یا متضاد و یا دست کم ناسازگار با سخن نخست وجود داشته باشد و دریافت منظور و مقصود، شخصی و سلیقه ای گردد.
5- به این امر نیز باید توجه داشت که رهنمودهای دینی در مسایل اقتصادی، سیاستها و اصول کلی اند و نه آزمونها و خطاهای علمی و تجربی و دانشهای ویژه در روابط جزیی و موردی پدیده ها و...
6- نکته محوری دیگر که بسیار حائز اهمیت است و همه چیز به آن بر می گردد این است که برای شکل گیری جامعه اقتصادی براساس آموزه های قرآنی و اسلامی نخستین گام، پرورش انسان دین دار و معتقد و عمل گرای دینی است، تا جامعه از مؤمنان پاک دل و آراسته آکنده نگردد. هرگز رابطه انسانی و قرآنی میان آنها پدید نمی آید و در جامعه ای که دین به عنوان ابزاری برای فریب توده های متدین به کار رود، رهنمودهای اقتصادی دین به ریشخند گرفته می شود و بتدریج نسل مؤمنان یا دینشان را از دست می دهند و یا از گردونه فعالیتهای اقتصادی سرنوشت ساز خارج می گردند و به حاشیه می خزند.
7- پیوند یک مسأله یا آموزه یا مفهوم اقتصادی و اجتماعی با دیگر رهنمودها و مفاهیم، از نکاتی است که کمتر مورد توجه قرار گرفته است. براساس همین پیوند است که بسیاری از آموزه ها با مفاهیم دیگر تبیین می شود و در این میان نوآوریهایی پدید می آید و در پرتو آنها می توان از معنوی ترین کلید واژه ها به ملموس ترین راهکارهای اقتصادی رسید و در سیر تعاملی ارتباط مفاهیم با یکدیگر به بیان جزئیات الگوی اقتصادی اسلام و رفع ناسازگاریهای ظاهری و سطحی پرداخت.
به عنوان نمونه در آموزه های حدیثی، از عوامل مهم توسعه و پیشرفت اقتصادی یک جامعه، عدل شمرده شده است؛ عدل در گستره دیگر تعالیم با علم، عقل، تقوا، انفاق، احسان، مروت، مدیریت، اصلاح رفتار اجتماعی، برنامه ریزی، حفظ محیط زیست و... به روشنی قابل تبیین و دفاع است و شاخه های بسیاری از آن متفرع می گردد و پژوهشگر اقتصادی با حوزه جدیدی آشنا می شود.
و یا اگر در قرآن آمده است که یکی از هدفهای نهایی خلقت و آفرینش نژادها و گروه های مختلف انسانی این است که پیشگامان آنها در مسیر تقوا متمایز گردند و به عالی ترین درجات که همان کرامت نزد خداست، دست یابند و یا در اصل کلی دیگر هدف آفرینش این دانسته شده که بهترین ها در عرصه عمل مشخص گردند و به عبارت دیگر باید هرکس در حوزه استعداد و توانایی خود بالاترین مرتبه تخصص کاری را به دست آورد و هر فرد کاری را که مسؤول آن است به بهترین شیوه ممکن به انجام رساند؛ و یا در اصل اساسی دیگر هدف خلقت در عبودیت خدا منحصر شده است، این تقوا و گرامی شدن نزد خدا و یا دست یازی به بهترین عمل و یا بندگی خدا، با دیگر مفاهیم مانند بُر و نیکی، صله رحم (پیوند اقتصادی با خویشاوندان)، ایمان، تزکیه نفس، قیامت باوری، دانش اندوزی، خرداندیشی، رشد فرهنگی، ظلم ستیزی، خدمت به مردم و... پیوند استوار دارد و هر یک از این کلید واژه ها آموزه های فراوانی را در بر می گیرد و با دیگر مفاهیم پیوند می خورد و سلسله ای بی نهایت از معانی رخ می نماید.
* * *
با توجه به این نکات- و به ویژه سخن اخیر- می توان تعالیم امامان(ع) را با یکدیگر پیوند داد و از احادیث رسیده اصول فراوانی را به دست آورد. از همین جاست که احادیث اندک نقل شده از بعضی ائمه(ع) دربردارنده ضمنی احادیث بسیاری است که دیگر امامان(ع) باز گفته اند، و نیز این موضوع مهم جلب توجه می کند که در هر حدیث بطون بی شماری می تواند نهفته باشد و هرکس به فراخور آگاهی و ظرفیت اندیشه خود می تواند واقعیاتی را از آنها دریابد.
جمود به ظاهر حدیث، در این راستا، گاه کج فهمی ها و آسیبهای جدی خطرناکی را بههمراه دارد و توجیهی است که نفس برای رهایی از تکلیف و حب دنیا و تن آسایی برای انسان می تراشد تا از دغدغه ها و تشویش خاطر بیرون آید و با بهانه هایی که نفس می آراید، ظلم و اجحاف به دیگران را نادیده انگارد.
با همین رویکرد است که می توان اظهار داشت، امام رضا(ع) بسیاری از مسایل اقتصادی و سیاسی و اجتماعی را بیان کرده است؛ اصلاح نظام سیاسی و سامان مدیریتها در سخنان آن حضرت نمود ویژه دارد، امام(ع) درباره زکات، ربا، چگونگی داد   و ستد، تبیین الگوی مصرف و برحذر بودن از اسراف و تبذیر، دوری از خیانت، پرداخت به موقع حقوق دیگران، التزام به تعهد انسانی در برابر حقوق مردم و... سخن گفته و آنها را اصول دین شمرده است. و نیز سفارش به صبر و استقامت، مخالفت با هوای نفس و شهوت، عبرت آموزی و... کرده است.
امام رضا(ع) راز نگهداری، مدارا با مردم، پایداری در مشکلات را برای هر انسان با ایمان، امری لازم می شمارد و در حوزه مسایل اقتصادی و مدیریتی می فرماید: به جاست شخص، همراه با توانمندی اقتصادی آسایش بیشتری را برای خانواده اش فراهم آورد.
- امین به انسان خیانت نمی کند، اگر خیانتی رخ می دهد ناشی از ضعف و نابخردی و عدم وارسی شخصی است که به خائن اعتماد کرده است.
- خدا تباه ساختن اموال (و سرمایه ها) را دشمن می دارد.
- یاری و کمک به ضعیفان و ناتوانان (برای اینکه با اتکا به خود سامان یابند) برتر از صدقه به آنهاست.
- ایمان جز با تقدیر (برنامه ریزی درست در همه زمینه ها) به کمال خود نمی رسد.
- کسی که برای تأمین (آبرومندانه) خانواده اش می کوشد، از مجاهد در راه خدا پاداشش بزرگتر است.
- آدمی باید همجوار و همسایه نیکی برای نعمت الهی (خوان گسترده طبیعت) باشد (و به تخریب محیط زیست دست نیازد)، زیرا این نعمتها وحشی اند، اگر از دست بروند بعید است باز گردند.
- پاکیزگی و بهداشت، سیرت پیامبران است.
- دوست انسان عقل و خرد اوست و دشمن او نادانی اش می باشد.
- مردم دوستی و اظهار محبت به دیگران، نیمی از عقل (و رشد عقلانی) است.
- عقل در میان مردم حجت است، با آن می توان خداپرستان واقعی را از دروغ گویان باز شناخت.
- عقل آن گاه کامل می شود که آدمی کانون و سرچشمه خیر و خوبی ها شود و مردم از شر و بدی اش ایمن باشند؛ شخص کار و خدمت خویش را ناچیز انگارد و کارهای دیگران را بزرگ شمارد، از اینکه دیگران برای رفع نیازهای خود به او رجوع می کنند خسته و ملون نگردد، در طول عمر از علم آموزی (و دانش اندوزی) دست نکشد، از شهرت بگریزد، و همواره دیگران را از خود برتر بداند.
- خوب ترین (و برترین و نیکوترین) مردم آنان اند که دیگران در معاش آنها معاش دارند (و زندگی می کنند) و بدترین ها کسانی اند که از این توفیق بی بهره اند.
هرگاه با توجه به نکات مطرح شده، هر یک از این سخنان بازنگری و ژرف اندیشی و پژوهش شود، دستاوردهای فراوانی رخ می نماید. به عنوان نمونه آموزه اخیر را می توان مورد توجه قرار داد؛ روشن است که این آموزه، سرمایه گذاران، مدیران، شرکتهای خصوصی، خدمات و اشخاص حقیقی را دربر می گیرد.
لیکن آیا می توان ابراز داشت که هرکس به نحوی کسانی را استخدام کند و برمبنای کارهایی به آنها دستمزد دهد و اشتغال و کار فراهم آورد، مصداق این حدیث است و جزو بهترین مردمان به شمار می آید؟! پیداست که جواب به طور مطلق نمی تواند مثبت باشد، این امر شروط و قیدهایی دارد که در تعالیم دیگر بیان شده است. آنان که در این مسیر گام بر می دارند، زمانی در زمره بهترین ها قرار می گیرند که با نیت پاک و به دور از هر ریا و قصد پلید، به اصلاح و سامان امور بپردازند، در مسیر تقوا و کسب کرامت نزد خدا باشند، به عدل رفتار کنند، حق هرکس را آن گونه که بایسته است بدهند، از نیکی و احسان و قضای حاجت مؤمن و... غفلت نورزند.
اگر فرد یا گروهی برای ثروت اندوزی و فزون سازی سرمایه و کسب قدرت بیشتر، با خیانت و ظلم و انواع ترفندها و شیوه های ناجوانمردانه، از گرفتاری و اضطرار دیگران سود جوید و آنان را استثمار کند و آنها را پلکانی برای رشد خود سازد و انگیزه خدمت و عمل صالح در وجودش نباشد و... این بودن معاش دیگران در معاش او، هرگز او را در ردیف بهترین انسانها در نمی آورد، بلکه وی از ظالمانی به شمار می رود که باید سخت ترین عذابهای الهی را انتظار کشند و به سختی حسابرسی شوند.
حال اگر شخص یا کسانی که استعداد مدیریتی و عقل اجتماعی و دیگر کارآمدی های لازم را ندارد، با وجود این، با انگیزه متعالی سامان معاش دیگران سرمایه هنگفتی را هزینه کند و به عنوان مثال کارخانه ای بسازد و ورشکسته شود، بازهم از بهترین انسانها نیست؛ زیرا به عنصر عقل و علم و آگاهی و توانمندیهای خود توجه نکرده است، و کار او نوعی تباه سازی اموال به شمار می رود که بشدت مذموم است و ممکن است انسان را در شمار دشمنان خدا درآورد.
در بخش دوم روایت که «بدترین انسانها آنان اند که دیگران در معاش آنها معاش ندارند»، نکته ظریفی نهفته است و آن اهمیت توجه به پیوندهای اقتصادی و مشارکت در آسایش دیگران است، گویا هر فرد دین دار، و به ویژه صاحبان انواع توانمندیها و ثروت باید در این امر سهیم باشد و به حل مشکلات اقتصادی دیگران بپردازد، و در معاش دیگران نقش ایفا کند.
معنای دیگر این سخن، همان توسعه همه جانبه و جلوگیری از دوگانگی ها در جامعه و افزایش فاصله طبقاتی و درآمدی است.
براین اساس، تن آسایان و همه کسانی که به نحوی در جامعه عمر را به باطل می گذرانند و بیهوده وقت صرف می کنند و در هیچ فعالیت مستقیم و غیرمستقیم اقتصادی و اجتماعی شرکت ندارند و از هر نظر سربار جامعه اند بی آنکه عذری موجه داشته باشند، مصداق کامل بدترین کسان می باشند. افزون بر اینها، این روایت با مفاهیم اخوت ایمانی، مواسات، قرض، انفاق، صنایع معروف و... قابل تبیین است؛ و به ویژه مواسات و انفاق از مصادیق کامل سهیم ساختن دیگران در معاش خود است، و از این رو انفاق کنندگان، وام دهندگان، کسانی که اموال و دارایی هایی را بی عوض به نیازمندان می بخشند و... از بهترین مردم به شمار می آیند و در این میان حکمت های فراوانی است که از نظر اقتصادی توجیه پذیرند.


منبع:http://www.taamolnews.ir/fa/news/9316

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد