ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | |||
5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 |
12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 |
19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 |
26 | 27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
راوی: یکی از نزدیکان امام رضا علیهالسلام
مرد گفت: «سفر سختی بود. یک ماه طول کشید».
امام رضا علیهالسلام فرمودند: «خوش آمدی!»
ـ «ببخشید که دیروقت رسیدم. بیپناهبودن مرا مجبورکرد که دراین وقت شب، مزاحم شما شوم».
امام لبخندی زدند و فرمودند: «با ما تعارف نکن! ما خانوادهای میهماندوست هستیم».
در این هنگام روغن چراغ گردسوز فرونشست و شعلهاش آرام آرام کم نور شد. میهمان دست برد تا روغن در چراغ بریزد، اما امام دست او را آرام برگرداند و خود، مخزن چراغ را پر کرد. مرد گفت: «شرمندهام! کاش اینقدر شما را به زحمت نمیانداختم».
امام در حالی که با تکه پارچهای، روغن را از دستش پاک میکرد، فرمودند: «ما خانوادهای نیستیم که میهمان را به زحمت بیندازیم».
منابع مقاله:
مجله، هنر دینی، شماره 6، ؛
www.hawzah.net